يه نيمكت تنها
يه شعله ي خاموش
يه لحظه يك رويا
منو تو در آغوش
يه يادگار از عشق
رو تنه درخت پير
يه قصه ي كوتاه
اي واي از اين تقدير
بگو منو كم داري بگو
بگو كمي غم داري بگو
بگو تو هم بي قراري
يه لحظه آروم نداري
مثه يه ابر بهاري
بگو كه هر شب مي باري
بگو دلت برام تنگ شده
همون دلي كه مي گن از سنگ شده
بگو ديگه طاقت نداري
اشك توي چشمام مياري
بگو منو كم داري بگو
بگو كمي غم داري بگو
بگو كه نامه هامو خوندي
بگو برام دل سوزوندي
هق هقه گريمو شنيدي
بگو كه اشكامو ديدي
بگو دلت برام تنگ شده
همون دلي كه ميگن از سنگ شده
بگو ديگه طاقت نداري
اشك توي چشمام بياري
بگو منو كم داري بگو
بگو كمي غم داري بگو
بگو منو كم داري بگو
بگو كمي غم داري بگو
:: موضوعات مرتبط:
بگو ,
,
:: بازدید از این مطلب : 909
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17